زیباترین فرشته آسمونی

محرم و تعجب حنانه

دسته های عزاداری با صدای نوحه وطبل از توی خیابون ما اومدن حنانه با داروها تا حدودی نیمه بیهوش بود سریع بیدارش کردم ولباس پوشوندم و رفتیم تا دسته های عزاداران رو تماشا کنیم ودعا کنیم آخه به خاطر وضعیت حنانه توی خونه مونده بودم دلم خیلی گرفته بود ودلم می خواست توی عزاداری امام حسین من هم مثل بقیه شرکت کنم زنگ زدم به شوشو که دیگه دلم طاقت نمیاره بیا مارو هم ببر حنانه از صدای دسته های عزاداری می ترسید هی می گفت الان میان خونمون الا میان خونمون من می ترسم خلاصه راضیش کردیم تا ببریمش اما چه بردنی از شدت سرما می لرزید خوب هنوز تب ولرزش قطع نشده بود یه خورده توی شهر دزفول گشتی زدیم وبرگشتیم خونه الان حنا جونم خوابه من هم بیدارم به خاطر اون نخو...
11 آذر 1390

به دنیا آمدن حنانه عزیزم

دوران سخت حاملگی ادامه داشت دیگه هیج جا نمی تونستم برم واقعا خانه نشین شده بودم زانو درد و کمر درد بدجوری امونم رو بریده بود دکتر برای ٧ اردیبهشت وقت داده بود درست ٧ فروردین پا به ماه میشدم وقتی دکتر منو برای سونو فرستاد با مامانم وشوشوی عزیزم رفتیم دیگه آخرین سونو از نی نی کوچولوم بود وقتی برمی گشتیم مهمون داشتیم سه شنبه ٢٠ فروردین برای کنترل پیش دکترم رفته بودم که ایشون هنوز اعلام کردن دو هفته مانده تازه هفته بعد هم باید برای کنترل باید تشریف بیاوری ای خدا پس این روزها کی تمام میشود من وبابات بدجوری برای آمدنت بیقراری می کردیم لباسهایی که برایت خریده بودیم روزی چندین مرتبه می بوسیدمشان ونگاهشان می کردم تا اینکه..................... درس...
11 آذر 1390

تب ولرز حنا خانم

خدایاخودت رحم کردی چقدر ازت سپاسگذارم نمی دونم یه لحظه چه اتفاقی افتاد ولی واقعا میگم خدا رحم کرد شوشوی عزیزم بلافاصله صدقه هم براش کنار گذاشت آخه نمیدونین سالم سالم بود از ساعت ٤ بعدازظهر رفته بودیم بیرون حنا پیش باباش بود ومن هم جایی کار داشتم صحیح وسالم بازی می کرد ساعت ١٩ برگشتیم خونه یه خورده وایساد برای پیشیاش غذا داد واومد خونه رفت پای تی وی و کارتون سندباد رو ازم خواست یه نیم ساعتی نگذشته بود دیدم میگه سردمه اخه سابقه نداشت همچی حرفی رو بزنه گفتم شاید یه خورده شعله بخاری رو کم کرده بودم اتاق سرد شده شعله بخاری رو زیاد کردم تاگرمش بشه اما بازهم می گفت سردمه طوری هم رفتار نمی کرد که بفهمیم مریضه من هم پای کامپیوتر بودم وشوشو ...
10 آذر 1390

حنانه بد خواب میشود

حنانه جونم امروز صبح زود که آفتاب تازه در اومده بود فکر می کنم حول وحش ساعت ٦ می شد پاشده وازمن وباباش می خواد براش کارتون بگذاریم  آخه بچه جون بگیر بخواب الان چرا بیدار شدی  ولی مامان جان تو هم عجب کارایی میکنی ها آخه کله سحر کارتون نگاه می کنن آخه هی  با اون زبون شیرین بچه گونت می گفتی    هوا شوشن شده کارتون می خوام  خلاصه تا موقعی که بابایی بره اداره تو نخوابیدی راستش رو بخوای منم خوابم می اومد وعصبانی میشدم     که الان موقع بیدار شدنه بگیر بخواب آخر سر بعد از کلانجار رفتن با شما بالاخره بعد از ٣ ساعت خوابت گرفت الان هم هر کاری می کنم ساعت ١١ بیدار نمیشی از دست ...
10 آذر 1390

آب بازی حنا خانم

اولش بگم ما معمولا حنانه رو حنا صدا می کنیم حنانه اسم بسیار قشنگیه حرفی توش نیست اماااااااااا  من بیشتر از اسمایی که کوچولو و راحت میشه صداش کرد خیلی خوشم میاد این اسم رو هم خودم گذاشتم ولیییی زیاد باب پسندم نبود آخه از اسمایی مثل ثنا وسوگند ویسنا و ستایش بیشتر خوشم می اومد ولی خوب شوشوی من زیاد از اون جور اسما خوشش نمیاد  خوب زندگی زن و شوهریه باید حرف هم رو قبول کنیم  گر چه شوشوی عزیزم به احترام من و سختیهایی که در دوران حاملگی و بعد از بدنیا آمدنش اسم حنانه رو قبول کرد  روی حنا بگذاریم حالا ما حنا رو بیشتر میگیم چون روی زبونمون بیشتر می چرخه   امروز حنا خانم آب بازی حسابی توی پاکستان کردند و افشان دستی توی دست...
10 آذر 1390

آلبالو پلو

واسه امروز ظهر به دلتون نیافته آلبالو پلو گذاشته بودم دستورش رو اینجا براتون می گذارم تا اگه خواستین شما هم درست کنید برنج ٤ پیمانه مرغ ٥ تکه ران مرغ آلبالو ٤ لیوان شکر ١ لیوان برنج رو که چند ساعت قبل با آب و نمک خیس می کنیم می گذاریم کنار بعد مرغمون رو مزه دار می کنیم با زردچوبه وزعفران و پودرکاری و آبلیمو و پیاز و سرکه سفید و نمک  خوب ٢ ساعتی مزه دار می کنیم حالا آلبالوها یه یک ساعتی شکر رو روشون می ریزیم تا حسابی آب بندازه وشیرین بشن بعد می گذاریم روی اجاق تا بپزه یه چند تا جوش که زد برش می داریم و آبکش می کنیم تا آب آلبالوها توی ظرف بریزه و خود آلبالوها رو می گذاریم به کناری و آبش رو دوباره می گذاریم تا جوش بخوره وقوام...
9 آذر 1390