عکس حنانه در پارک معلم مراغه پائیز 90
عکس حنانه در نمایشگاه هوایی دزفول درفروردین 90
دوران حاملگی
توی پست قبلی گفتم دوران بارداریم خیلی سخت بود شاید هم زیاد سخت نبود و من زیادی خودم رو برای شوشو لوس می کردم آخه نازمون خریدار داشت از اون گذشته هم شوشو عاشق من بود هم بچه ای که هنوز خبر نداشتیم دختره یا پسره هزار جور اسم دختر و پسر ردیف کرده بودیم اصلا از بابت اسم من و شوشو تفاهم نداشتیم من یه جور اسمی انتخاب می کردم شوشو هم یه جور دیگه من برا پسر امیرعلی ودختر غزل دوست داشتم یسنا وثنا وسوگند هیچ کدوم رو قبول نمی کرد می گفت باید اسمی انتخاب کنیم که در آینده تو اجتماع از اسمش که معنی داشته باشه خوششون بیاد خوب یه جورایی راست می گفت بگذریم من خیلی اون دوران اولین چیزی که دلم خواست توی فصل پائیز توت فرنگی دلم خواست مگه پیدا میشد چقدر شوشو ...
نویسنده :
مامان حنا
5:43
من و بابای جوجمون حنانه
اولش بگم من وبابای حنانه خیلی اتفاقی از طریقی یکی از آشناها به هم معرفی شدیم وشوشوی عزیزم یک دل نه صد دل عاشق من شدند وآمدند خواستگاری و بعد ما جواب بله رو دادیم خوب در واقع خود شوشوی عزیزم مرا پسندیدند و بعد خانواده اش امدند بعداز ٩ ماه دوران نامزدی که طی کردیم روز ١٤ تیر ٨٦ که مصادف بود با تولد فاطمه زهرا(س) بانام خدا رفتیم زیر یک سقف و زندگی عشقولی خودمون رو شروع کردیم رفتیم مشهد وپابوس امام رضا و برگشتیم واز امام رضا یه بچه خواستیم تا صحیح وسالم باشه بابا شوشوی عزیزم توی راه جمکران که رفته بودیم نذر کرده بود اگه بهمون یه بچه سالم بده یه تخته فرش ١٢ متری نذر میکنم که خودش هر موقع اومد بیاره و بندازه زیر پای زائراش حنا جونم...
نویسنده :
مامان حنا
5:41
مهمانی رفتن حناجون
جونم براتون بگه دیشب قرار بود خونه یکی از دوستان خانوادگی بریم یعنی مهمونی بریم که جمعا سه تا خانواده میشدیم که صاحب خونه 2 تاپسر داشت واون یکی که مثل ما مهمون بودن یه دونه پسر داشت دوتا پسرا هفت سالشون بود کوچیکه یه سه چها ماهی از حنانه بزرگتر بود ماهم چون اولین بار بود می رفتیم به رسم ادب ودوستی برای بچه های کوچیکشون دوتا بلیز خریدیم حنا خانوم هم که همیشه باید چیزی برای خودشون خرید بنمایند انگشتر قورباغه ای خریدند هی تند تند میگفت انگشت می خوام انگشت می خوام بالاخره سر ساعت 30و21 رفتیم خونشون بچه ها سرگرم بازی شدند این همه بهش یادآوری کرده بودم شلوغی نکنه ولی کو گوش شنوا یه بار که یکیشون کاغذ پاره کرده بود حنا خانوم او...
نویسنده :
مامان حنا
5:39
حنانه عزیزم
حنانه فرشته وهدیه ای از طرف خداوند
حنا جونم خدارو شکر می کنم که فرشته ای مثل تورو برای من فرستاده که زندگیم رو بیش از پیش شیرین تر می کنی امیدوارم من هم به عنوان نماینده خدا بر روی زمین لایق این باشم به نحو احسن از این فرشته آسمانی که تو دختر گلم هستی مواظبت کنم و انسان درستی در جامعه باشی ...
نویسنده :
مامان حنا
5:39